توضیحات
– الو؟
– سلام، حالت خوبه؟
– متشکرم. شما خوب هستین؟
– مرسی، تو چهطوری؟
نشناختمش، ولی لحن آشنا و صمیمیش مرا به شک میانداخت. فکر کردم اگر بی مقدمه قطع کنم و شخص پشت خط آشنا باشد صورت خوشی ندارد.
– ممنون، ببخشید به جا نمیارم؟
– میخواستم چند لحظه وقتتونو بگیرم.
بدون درنگ گوشی را گذاشتم.
و زنگ تلفن بلافاصله به صدا درآمد، گوشی را برداشتم و قطع کردم. شاید بیش از ده بار پشت هم همین کار را کردم، بالاخره تصمیم گرفتم بگذارم آن قدر زنگ بزند تا خسته شود.
روز بعد امتحان سختی داشتم و سرم خیلی شلوغ بود. دوباره مشغول مطالعه شدم. ولی خسته نمیشد، پانزده بار، بیست بار، هر بار ده پانزده زنگ تا قطع کند و دوباره از سر نو، هر بار فکر میکردم این آخرین بار است و سعی میکردم تمرکز کنم، ولی تلفن هایش تمامی نداشت. بالاخره از کوره در رفتم، نمیدانم تماس چندم بود که با عصبانیّت گوشی را برداشتم و با لحن تندی گفتم: «بله؟»
صدای متعجب پدرم را از آن سوی خط شنیدم. از مطب زنگ میزد و نگران بود: «سحر؟ چی شده؟ کجا بودی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
شرمنده گفتم: «ببخشید، مزاحم داشتیم، تلفن رو جواب نمیدادم.»
– مامان خونهاس؟
– نه رفتن شنا.
پدرم خیالش بابت خانه راحت شده بود، پیغامش را رساند و خداحافظی کرد. به محض آن که تلفن را قطع کردم دوباره زنگ زد.
– الو؟
– سلام، خب چرا جواب نمیدی؟
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.