توضیحات
بهش گفتم دهن کجی شنیدی درست! سرکوفتت زدن درست! کتک خوردی قبول! سایه هوو دیدی خب که دیدی…
_ آآآآخخخخ
_ چی شده؟
_ هیچی. دستمو بریدم.
_انگشتتو بگیر تو دهنت. میک بزن خونش بند میآد.
انگشتش را برد به دهانش میک زد، بعد هم روی بریدگی را محکم نگه داشت. با خودش لب زد: سایه هوو!! بلند داد زد:
_ بگو مامان
_ گفتم هر فتنه ای که ازشون دیدی نباید طلاق می گرفتی. باید میموندی زندگیتو می کردی! باید دودستی میچسبیدی به شوهرت.
به دستش نگاه کرد. میسوخت. فکری شد: اگه بدونه منو فرید هم بعضی وقتا حرف از طلاق می زنیم…وااای…قیامتی به پا میشه.
_ گفتم در پیشگاه خدا منفورتر از طلاق پیدا نمیشه. قبیحه. باید بلد بودی سفت میچسبیدی به زندگیت تا سرو گوش شوهرت نجنبه! حالام که طلاقتو گرفتی بتمرگ خونه بابات خونشونو نکن تو شیشه دق مرگشون کنی.
دوباره به دستش نگاه کرد. یک خراش کوچک برداشته بود. با دستمال انگشتش را خشک کرد. از جعبه داروها چسب زخم برداشت. دور دستش حلقه کرد.
صدای مادرش دوباره بلند شد:
_ از این چیزا هست که تو ماشینا می ذارن!؟
ساکت شد. داشت فکر میکرد. دوباره ادامه داد.
_ که تو ماشینا موقع تصادف باز میشه؟!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.